حارث اعور به امیر مؤمنان گفت: «ای امیر مؤمنان!به خدا سوگند، من تو را دوست دارم» . [امام صادق علیه السلام]
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 85445
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 1
........... درباره خودم ...........
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش
سعیدداوودی
بسیا حساس و مهربان

........... لوگوی خودم ...........
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش
............. بایگانی.............
eshgh
بهار 1385

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
......... لوگوی دوستان من .........


............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • زندگینامه گوگوش

  • نویسنده : سعیدداوودی:: 85/3/28:: 3:58 عصر
     
     
     
    گوگوش به نقل از فائقه آتشین !! :
     
    پدرم صد در صد در زندگی من تاثیر مستقیم گذاشت. او بود که تصمیم گرفت دختر سه سالشو بذاره روی صحنه و به عنوان پارتنر آکروبات بازی خودش انتخاب کنه قبل از اینکه روی صحنه منو بذاره آواز بخونم. پدرم آکروبات می کرد و از روی بند راه می رفت و بند بازی می کرد و قبل از آوازخونی از من به عنوان پارتنر استفاده می کرد. یعنی به این صورت که وقتی روی بند راه می رفت دو تا صندلی را پایه هاشو روی هم می گذاشت و من را روی صندلی دوم می نشوند و صندلی اول راروی چونه اش می گذاشت واز روی بند راه می رفت. این آکروباسی یه جا منو متوقف کرد یعنی صندلی از روی چونه اش لیز خورد و منووسط زمین و هوا از پشت سر با مو هام گرفت. ولی وقتی متوجه شد که من ترانه خواننده ها را یک بار که می خونم دفعه دوم می تونم بخونم این استعداد را در من دید که می تونم صدای خواننده ها را تقلید کنم.این ترانه را از خانم پوران که اون زمان به اسم بانو ناشناس می خوند اجرا می کردم. یک ترانه از خانم دلکش اجرامی کردم به نام رعنا جان، یک ترانه از خانم مرضیه می خوندم یکی از مصطفی پایان می خوندم...کوچکتر از اون بودم که احساس بکنم که روی صحنه دارم برنامه اجرا می کنم یا جلو جمعیت هستم. فقط پدرم گولم می زد که برات عروسک می خرم اگه بری بخونی. به همین دلیل صحنه برام وقتی بزرگتر شدم عادی شد. روی صحنه احساس می کردم تو خونمونم و جمعیت احساس امنیت به من می داد. هر چی تعداد جمعیت بیشتر می شد حس می کردم کار بهتر ی می کنم. از سنین اول دبستان که همون هفت سالگی باشه یواش یواش توام با آزار و رنج شد. چون زندگی خانوادگی و خصوصیم زندگی یک بچه با اون موقعیت نبود. نمی خوام بشکافم اون ماجرا ها رو اما به دلیل داشتن زن پدر، نداشتن فرصت کافی برای درس خوندن و اجرای مداوم برنامه فشار بهم زیاد می آورد. چون هم نان آور خونه بودم هم باید درس می خوندم هم نمی تونستم بچگی کنم. اما این فشار ها روزبه روز منو آبدیده تر می کرد. فکر می کردم روی صحنه کارمو بهتر ادامه بدم. شاید رنج اون زمانها و اذیت و آزاری که شدم میوه شو بعد ها بهم داد.آهنگ های اولیه که خودم شروع کردم به خوندن فکر می کنم مربوط به سال1345 یا 46 شاید هم 44 باشه. چون سال1344 ترانه ای از حسن شماعی زاده خوندم که هیچوقت به صورت صفحه و نوار به بازار نیومد ولی فکر می کنم توی رادیو اجرا کردم به نام شهرزاد قصه گو. اما اولین ترانه ای که رسما به نام خودم اجرا کردم و به صورت صفحه به بازار اومد ترانه قصه ی وفا بود از هنرمند قدیمی و عزیزمون پرویز مقصدی که خیلی هم با استقبال روبرو شد و اون ترانه فروش فوق العاده داشت در زمون خودش. هیچ وقت فکر نمی کردم که در دوران تین ایجری گوگوشی خواهم شد که فردا مردم ازش تصویری دارن اما اینو می دونستم که روی صحنه کارمو بلدم. این رو مطمئن بودم و نمونش رو اون موقع توی ایرونی نمی دیدم. تنها کسی را که می تونستم با خودم مقایسه بکنم با اون ذهن کودکانه ام مایکل جکسون بود که از من کوچکتر بود و اولین سفری که به آمریکا داشتم صفحاتشو تهیه کردم و جالب بود برام که بچه ای مثل خودم از کودکی کار موسیقی می کنه و کارشو بلده. اما یک دوره ای هست که فکر می کنم کارهائی که اجرا کردم کارهای بسیار زیبائی بود. آهنگسازانی که با هاشون کار کردم اولینش واروژان بود و بعد به طور قطع حسن شماعی زاده است. ترانه سراهائی هم که باشون کار کردم و ترانه هاشون واقعا زیبا و به یاد موندنی هستند : ایرج جنتی عطائی، شهیار قنبری و اردلان سرفراز. برگشتن من در سال 1979 به ایران در شرایط بسیار بسیار بدی بود. اون دوران، دوران سختی برای همه بود. چه برای کسانی که داخل ایران بودند و چه کسانی که خارج از ایران بودند. برحسب اتفاق من جزو کسانی بودم که وقتی انقلاب شد خارج از ایران بودم و بخصوص در آمریکا بودم. اون زمون یعنی سال 1979 تعداد ایرانیانی که در آمریکا بودند این قدر نبود. خیلی کم بود و من هم برای دو هفته اومده بودم و وقتی این اتفاق افتاد مجبور به موندن توی امریکا شدم. برای شش ماه، ولی تو این شش ماه این قدر سختی کشیدم که به محض این که تونستم به ایران برگشتم و وقتی به من گفتند اگر بری ایران این اتفاق و اون اتفاق میفته، دیگه برام مهم نبود. در واقع هر اتفاقی را برای خودم با آغوش باز می پذیرفتم. به این شدت حالم بد بود و حال خوشی نداشتم و وقتی هم که تصمیم گرفتم برگردم، دیگه هیچ چیزی نمی تونست رای منو عوض کنه حتی اگه اعدام می شدم...در واقع پس از این که از زندان رها شدم تحمل کردم و تا همین اواخر در ایران ممنوع الخروج بودم و دلم می خواست که با پاسپورت از ایران خارج بشم. در عین حال فکر می کردم که چه کاری دیگه برا انجام دادن دارم؟! ولی وقتی شوق مردم رو توی خیابون می دیدم از طرفی این احساس بهم دست می داد که من تصمیم شخصی نمی تونم بگیرم . وضعیت من یک وضعیت شخصی و خصوصی نیست. گوگوش متعلق به پهنه ی هنره و دنیای موسیقی و جوابگو به مردم. صداشو دوست دارن، برنامه هاشو دوست دارن. اما از طرفی هم اون دوران به من یک افسردگی داده بود(انگزایتی). این افسردگی باعث شده بود که به طور کلی از کار کردن مایوس بشم. از پرداختن به موسیقی و تمرین مایوس بشم. اصلا قدرت کار نداشتم. اما این اواخر قبل از اومدن باید انصافا بگم که مسعود کیمیائی خیلی تشویقم می کرد که کار بکنم تو خونه. اما انگیزه ی کار کردن نداشتم. چون اگه می خواستم یه ترانه بسازم، نه آهنگساز داشتم، نه تنظیم کننده نه یه شعر . گیریم که همه ی این ها پیدا می شد، اجازه ی طبع نداشتم که به من وقت استودیو بدن. در نتیجه دیگه ول کرده بودم. اما وقتی به من پیشنهاد شد که برای اجرای کنسرت به خارج از ایران بیام، در واقع بیشتر به خاطر دیدن پسرم و نوه ام این کار را قبول کردم ولی وقتی در کوران اجرای کنسرت قرار گرفتم دیگه اون سیل منو برد و تا جائی برد که الساعه در خدمت شما هستم. احساسی که اون لحظه ای که سوار هواپیما شدم و از فرودگاه مهرآباد به طرف تورونتو در پرواز بودم احساسیه که شاید نشه با کلام گفت! باور نمی کنید، اما هر لحظه فکر می کردم هواپیما را دومشو می گیرن و دوباره می شونن. یعنی مث کارتون بود برام! تا زمانی که هوا پیما از روی باند تیک آپ نکرده بود، فکر می کردم الآن می ریزن توی هواپیما. زمانی هم که راه افتاد و هنوز روی باند راه می رفت فکر می کردم الآن جلوشو می گیرن و می ایستوننش. زمانی هم که باز تو هوا و تو آسمون ایران بودیم می گفتم باز با بی سیم از برج مراقبت می گن هوپیما را برگردونین! یعنی این قدر این حس نا امنی و وحشت توی وجودم بود که همش به این فکر می کردم که نکنه جلوی پرواز منو بگیرن!
    با بهترین آرزوها برای شما و
     شاه ماهی موسیقی ایران
    "گوگوش"
     
     
     
     
     
     
     
     
     
    The End

     

     


    نظرات شما ()

  • چند عکس زیبای عشقولانه

  • نویسنده : سعیدداوودی:: 85/3/28:: 3:54 عصر

     


    67.jpg


    69.jpg


    70.jpg


    71.jpg


    72.jpg


    73.jpg


    74.jpg


    75.jpg


    76.jpg


    77.jpg


    78.jpg


    79.jpg


    80.jpg


    81.jpg


    نظرات شما ()

  • راههای مقابله با افسردگی در دانش آموزان

  • نویسنده : سعیدداوودی:: 85/3/25:: 5:57 عصر

    راههای مقابله با افسردگی در دانش آموزان

    فاطمه دختری 11 ساله و ضعیف الجثه و دارای نگاه های بی روح و ناامید بود. در کلاس یا پاهایش را مرتب تکان می داد و یا ناخنش را می خورد؛ نه تنها از نظر درسی ضعیف بود تکالیفش را نیز انجام نمی داد. هم چنین با دانش آموزان مدرسه سازگار نبوده و با آن ها مرتب در خارج از کلاس جر و بحث می کرد. بنابر این وظیفه خود دانستم که با مادرش درباره وی صحبت کنم متوجه شدم فاطمه دچار افسردگی است و بیماری وی موجب شده که غیبت های مکرر نیز داشته باشد.

    علت یابی

    علل افسردگی ژنتیکی و محیطی است . به محض این که افراد افسرده می شوند رفتارشان آن ها را کمتر دوست داشتنی می سازد. بنابر این نوعی چرخه مصوب به وجود می آید و ارتباط افراد افسرده با دیگران کمتر می شود و به دنبال عدم ارتباط با دیگران افسردگی در فرد باقی می ماند. (نجاریان،1371)

    طبق بررسی های به عمل آمده برادر دو قلوی فاطمه در تصادف کشته می شود(10 ساله) از همان زمان فاطمه دچار ناراحتی روحی می گردد به طوری که موهای سرش را می کند ناخن هایش را می جود . البته طی ارتباطی که با خواهرانش داشتم تصور می کنم ناراحتی فاطمه ژنتیکی نیز بوده است و تصادف برادرش ناراحتی وی را تشدید کرده بود.

    چاره جویی

    به وسیله پرسشنامه اخلاقی wood worth علاوه بر تمایلات وی از جمله افسردگی به رفتارهای تهاجمی و پارانوئیدی وی پی بردم و از طریق پرسشنامه از طبع سوداوی وی اطمینان حاصل کردم ولی از آن جایی که وی سر کلاس فوق العاده محجوب و آرام بود باید رفتارهایی که از طریق پرسشنامه به آن رسیده بودم را در برون از کلاس جست و جو می کردم و طی پرس و جو متوجه شدم در حیاط با بچه ها دعوا و جر و بحث می کند و معاون مدرسه نیز از وی شاکی بود.

    از نظر من فاطمه دختری دوست داشتنی با جنبه و مستعدی بود بنابراین می توانستم با وی ارتباط برقرار کنم و در صدد رفع مشکلش برایم در جهت رفع مشکلات فاطمه موانعی سد راه من بود. تعدد معلمان و شیوه های مختلف تدریس دانش آموزان دوره راهنمایی با ویژگی های اخلاقی که مقتضای من آنان ایجاب می کرد و مهم تر از همه جلوگیری از ایجاد اختلال در مشاوره های بیرون از مدرسه بود، پس باید با احتیاط بیش تری عمل می کردم با او ارتباط دوستانه برقرار کردم . با صبر و حوصله به حرف هایش گوش دادم و نکاتی از صحبت هایش و همچنین پرسش های پاسخ داده شده در پرسشنامه را استخراج کردم که عبارتند از:

    1 – عدم حس اعتماد به نفس.

    2 – نیاز به تشویق

    3 – تأیید حضور وی در جمع.

    4 – عدم احساس مسئولیت.

    5 – نیاز به دوستی خوب و داشتن ارتباط با دیگران

    در آن لحظه حس کردم من نه به عنوان یک همراه ، دوست باید با وی باشم تا بتوانم روح پر تلاطم و سردرگم وی را در جثه ضعیفش آرام کنم.

    چگونگی مقابله با مشکلات

    1 – ایجاد حس مسئولیت و اعتماد به نفس: از آن جا که به ورزش علاقه مند بود با تشویق های مکرر در مسابقات بسکتبال شرکت کرده و مقام آورد و به این طریق به او قبولاندم که توانایی بسیار زیادی دارد زیرا مقام آوردن در فعالیت های مثبت کار هر کس نیست.

    2 – احترام به او و دادن شخصیت به وی: با این عمل رفتارهای تهاجمی او کاهش یافت.

    3 – تشویق و تمجید وی مخصوصاً در حضور دیگران . عوامل ذکر شده موجب سازگاری نسبتاً ‌خوب وی بادیگران شد و در جمع با بچه ها بودن نشانه ای از سازگاری وی بود. با رعایت موارد مذکور او به دانش آموزی  فعال و منضبط و علاقمند تبدیل شد.

    در روزهای آخر اردیبهشت طی صحبت با مادرش متوجه شدم که در خانه هم درس خوان، منظم تر و ملایم تر شده است.

    راهبردهای مقابله با افسردگی از دیدگاه آلن:

    این یافته ها به صورت راه بردی مخصوص به منظور اصلاح و تفسیر شناخت های منفی طرح ریزی شده اند. افراد افسرده برای تشخیص ارتباط بین افکار و احساس رفتارهایشان تربیت می شوند تا بر افکار منفی خود نظارت کنند و این افکار منفی بر خورد کنند در این حالت در تفسیرهایشان حقایق را بیش تر جانشین می کنند و می توانند روی رفتارهای جدید منعکس شوند.

    دیدگاه رفتاری: طرح های رفتاری به دست آمده به منظور افزایش فعالیت های خوشایند شامل چندین ترکیب مانند خود تنظیمی فعالیت ها و خلق است. فعالیت های تفویتی مثبت مشخص که در ارتباط با احساس مثبت باعث افزایش فعالیت های مثبت و کاهش فعالیت های منفی می شوند.

    مهارت های اجتماعی:

    این مهارت ها شامل آموزش به کودکان در به کارگیری مهارت های چند گانه است شروع محبت عکس العمل به دیگران رد کردن درخواست ها ایجاد درخواست کودکان توسط الگو سازی فردی یا در غالب گروه آموزش داده می شوند و به آن ها آموزش داده می شوند و به آن ها فرصت برای ایفای نقش و گرفتن بازخورد داده می شود.

    دیدگاه خود کنترلی: این یافته ها به منظور ایجاد راه بردهای خود کنترلی که شامل خود تنظیمی و خود ارزیابی و خود تقویتی است طرح ریزی شده است به طوری که این افراد بیش تز به زمینه های منفی دقت می کنند و مجموعه ای از ملاک های نامعقول برای ارزیابی عملکرد خود دارند. و یک سری انتظارات غیر واقعی از خود دارند. این افراد به خود تقویت کمی می دهند در حالی که خود  تنبیهی خود را بیش تر می کنند.

    روابط بین فردی : این یافته ها روی ارتباطات ، سازگاری اجتماعی ، تسلط آموزی، نقش اجتماعی منعکس شده اند و درمان معمولاً شامل فعال بودن ، شنونده خوب بودن ، توسعه بینش ، نصیحت ،‌ جست و جوی و کشف هیجانات زیاد است.

    توصیه به والدین دانش آموزان

    1 – اوقاتی به به فرزندان خود اختصاص دهید. مراقب آنان باشید و به آنها و حرف هایشان توجه کنید و با آنان ارتباط گرم و صمیمانه برقرار کنید.

    2 – فرصت هایی را برای فعالیت های مورد علاقه آنان اختصاص دهید . آنان را از فعالیت های مثبت و بدنی موثر محروم نکنید.

    3 – رژیم غذایی مغذی برای فرزندان خود داشته باشید . اگر رژیم غذایی مناسب باشد در کنار آمدن با بیماری و تامین منبع انرژی کمک قابل توجهی می کند.

    4 – الگوی خواب مناسبی داشته باشند و از چرت زدن آنان جلوگیری کنید تا مانع کسل بودن آنان شوید.

    5 – با احترام با فرزندان خود رفتار کنید به آنان شخصیت بدهید ( به شخصیت آنان احترام بگذارید)

    6 – با نگاه محبت آمیز فرزندان خود را نگاه کنید . ( در نگاه  شما محبت و عشق را درک کنند).

    نتیجه گیری

    با توجه به آن چه گفته شد افسردگی فاطمه تنها به یک دلیل نبوده بلکه دلایلی از قبیل : از دست دادن برادر ، ژنتیکی و ... او بوده پس ابتدا باید کمک روحی به وی کرد و سپس در پیشرفت آموزشی وی قدم بر می داشت البته این اقدامات باید توام انجام شود.

    اگر اغراق نکرده باشم به جرأت می توانم بگویم که با شیوه بسیار ساده و به جا و گفت و گوهای دوستانه ( آن چه از دل برآید بر دل نشیند) می توانیم دانش آموز نامتعادل را به دانش آموزی نسبتاً خوب تبدیل شده و سال تحصیلی را با نمرات خوب به پایان رساند.


    نظرات شما ()

  • 10 بار دوستت دارم

  • نویسنده : سعیدداوودی:: 85/3/25:: 5:56 عصر

    10 بار دوستت دارم

     راه حل‌های مناسبی برای کم کردن اختلاف خواهر و برادر

    معمولا خواهر و برادرهای بزرگتر درباره این که کودک تازه چقدر بامزه خواهد بود افکار جالبی دارند اکثر والدین نیز نظرات رمانتیک و آرمانی درباره این که کودکانشان چه لحظات زیبایی را با هم سپری خواهند کرد در ذهن می پرورانند. آنها می‌اندیشند کودکانشان بهترین دوستان یکدیگر خواهند شد.

    ولی حقیقت این است که خواهر و برادرها حداقل در سالهای اولیه زندگی شان همیشه با همدیگر خوب نخواهند بود و زمان بسیاری را در حال جنگیدن و مشاجره سپری خواهند کرد. البته اختلاف بین خواهر و برادرها طبیعی است و از تفاوت سنی شخصیت و علایق آنها ناشی می شود ولی بدان معنا نیست که نمی توانید به کودکانتان کمک کنید تا با هم پیوندهای محکمی پیدا کنند و با همدیگر خوب تر باشند.

    اختلاف خواهر و برادرها 3 عامل عمده دارد : جلب توجه والدین ، دستیابی به قدرت و دستیابی به مالکیت هر یک از کودکان می خواهند تمام توجه شما را و یا حداقل بیشتر از خواهر و برادرهایش به دست می آورند به دست آورند معمولا یک کودک خردسال پس از به دنیا آمدن یک نوزاد جدید در خانواده به عادت هایی مثل کمیدن شستش ، آب خوردن از شیشه و خیس کردن خودش بازمی گردد تا حداقل به همان میزان که کودک جدید توجه می بیند به او هم توجه شود در هر گروهی سلسله مراتبی وجود دارد کودک بزرگتر در خانواده می کوشد به دلیل جثه سن و زودتر به دنیا آمدن قدرت خود را حفظ کند در حالی که خواهر و برادرهای کوچکتر برای به دست آوردن چنین موقعیتی باریک تر بودن ، ورزشکار شدن ، زیباتر بودن ، یا هر مزیت دیگری که بتوانند به دست بیاورند با بزرگترها رقابت کنند زمانی که بیش از دو کودک باشند اتحادهایی به وجود می آید ؛ مثلا بزرگترین و کوچکترین با همدیگر متحد می شوند یا اینکه پسرها علیه دخترها با همدیگر متحد می شوند.

    جنگیدن بر سر اموال یا دوستان اغلب تلاشی برای جلب محبت و تصدیق والدین است و ممکن است بازتاب جنگ قدرت در خانواده (بین پدر و مادر) نیز باشد.

    جمله « مال منه» آغازگری آشنا برای دعواهاست، شما نمی توانید اختلاف خواهر و برادرها را ریشه کن کنید بلکه می توانید یک ارتباط سالم بین خواهر و برادرها ایجاد کنید و بکوشید آشفتگی را در یک حد قابل تحمل نگه دارید.

    حل اگر می خواهید اختلافات بین خواهر و برادرها تا اندازه ای برطرف بشود به راه حل های مناسب ذیل توجه فرمایید:

    تازه واردهای خانه

    اگر تنها یک فرزند دارید این کودک مرکز توجه به شما خواهد بود و شما نقطه اصلی تمرکز در دنیای او خواهید بود (حداقل برای 3 سال اول زندگی) با آمدن کودک جدیدی به خانواده زندگی کودک قبلی تغییر خواهد کرد و باید به او کمک کنید تا برای پذیرفتن عضو جدیدی از خانواده آماده شود. به طور کلی هر چه فاصله سنی بین خواهر و برادرها کمتر باشد این دوره انتقالی مشکل تر خواهد بود. اگر فاصله آنها 3 سال یا بیشتر باشد، کودک برگتر کاملا متکی به خود شده در فعالیت های خارج از خانه جا افتاده است . او با کودکان دیگر بازی می کند و با همسالانش ارتباطاتی برقرار کرده است. ولی بین کودک هر چه باشد دنیایش با آمدن کودک جدید زیرورو خواهد شد.

    درباره کودک جدید با فرزندان صحبت کنید تا حد ممکن کودکتان را در پذیرفتن نوزاد جدید شکرت دهید تا هر دو در تجربه به انتظار برای به دنیا آمدن او شریک باشند بگذارید به ضربان قلب نوازاد گوش دهد در تزیین اتاق کودک کمک کند و یا تصاویری را به گهواره بچسباند . بگذارید کودکان در انجام کارهای نوزاد کمک کنند خواهر و برادرها حداقل در چند هفته اول مشتاق خواهند بود که در کارهای نوزاد کمک کنند. بگذارید زیر نظر شما آنچه از دستشان بر می آید انجام دهند. این کار باعث خواهد شد که بین آنها پیوندی صمیمی برقرار شود. از سویی دیگر کودک بزرگتر را تبدیل به یک خدمتکار نکنید . زمانی را نیز به کودک  بزرگتر اختصاص دهید. کودکان می اندیشند که شما همیشه به نوزاد می پردازید و این مساله باعث خواهد شد که آنها حسود شوند با این که نسبت به شما یا نوزاد احساس عصبانیت کنند و آنها خواهند کوشید با تمایش دادن کامل خودشان یا حتی بازگشت به رفتارهای نوزادانه توجه شما را به سوی خود جلب کنند.

    بکوشید که هر روز توجه ویژه ای به هر کدام از کودکان خود نشان دهید ترتیبی بدهید که شما و کودک یا کودکان بزرگتر ساعتهایی را با هم بدون حضور نوزاد سپری کنید.

    کودکان را با هم مقایسه نکنید

    بعضی مقایسه ها اجتناب ناپذیر هستند. اگرشما آنها را نگویید خاله یا عموی کودک آنها را خواهند گفت با این که خود کودکان تفاوت ها را در خواهند یافت. ولی به یاد بسپارید  هنگامی که می خواهید بامقایسه بین کودکان آنها را کنترل کنید یا به آنها انگیزه بدهید. این کار برای آنها مضر خواهد بود. کودکی که فکر می کند بخوبی کودکان دیگر نیست نه تنها انگیزه ای برای تلاش بیشتر ندارد، بلکه احساس می کند که دیگر کاری از او ساخته نیست. مقایسه باعث تشدید اختلافات و افزوادن جنگهای درون خانوادگی می شوند. بکوشید تا هر کدام از کودکانتان را به عنوان یک فرد جداگانه محک بزنید و از وجود آنها لذت ببرید. به آنها کمک کنید تا با یافتن نقاط قوتشان بر ضعفهایشان غلبه کنند. در عوض تحسین کنید . تحسین هنگامی که صحیح از آن استفاده شود و روشی آشکار برای مقایسه بین کودکان نباشد می تواند یک انگیزه دهنده عالی باشد. اگر به امیر بگویید کارش را خوب انجام داده است کودک بدون ایک که احساس تحقیر کند. مطلب را می گیرد. مثلا بگویید « امیر ، خیلی خوشم اومد که تا از مدرسه اومدی شروع کردی مشقاتو نوشتی وقتی تموم کردی بریم با هم توپ بازی کنیم». تمام پیشرفت ها را اعلام کنید . هر کاری را که هر یک از کودکان انجامی می دهند مورد توجه قرار دهید و بگذارید کودکان با یکدیگر احساس راحتی کنند به همدیگر افتخار کنند. گفتار اشتباه « چرا مثل برادرت خوب نمی شینی ؟  ببین چه خوبه؟ یا خواهرت تمام نمره هاش بیسته ، چرا بیشتر درس نمی خونی؟ « گفتار صحیح» نمره ات واقعاً داره خوب می شه.

    به کودکان بیاموزید که به حل و رفع اختلاف ها بپردازند

    قوانین کافی نیستند . کودکان باید توانایی اجرا داشته باشند. الگو باشید. والدین بهترین معلمان فرزندان خود هستند زیرا کودکان به احتمال زیاد به طور ناخودآگاه از آنها تقلید می کنند. بنابر این به مهارت های حل و رفع اختلاف خودتان نگاه کنید و اطمینان یابید که خودتان الگویی مناسب برای آنچه از کودکتان انتظار دارید هستید جلسات خانوادگی ترتیب دهید.

    زمانی که مشکلات حقیقی به وجود آمدند همه را جمع کنید (ولی نه برای شکایت کردن) تا برای اختلاف ها راه حل هایی بیابید. از نقش بازی کردن استفاده کنید با هر کودک به طور جداگانه مساله اختلاف را مورد بحث قرار دهید و با ایفای نقش راه حال ها را نمایش دهید. تا زمانی که راهبردهای تصویب شده برای حل و رفع اختلاف روشن نشده اند به این کار ادامه دهید.

    همکاری را تقویت کنید

    هدف شما باید بر آن باشد که زمانهای خوب بودن کودکانتان را دریابید و آنها را برای دوستی با یکدیگر تحسین کنید. عقب نشینی نکنید و در عین حال هیچ مداخله ای هم نکنید، نباید درست هنگامی که دعوا شروع شد وارد مهلکه بشوید و شروع به انتقاد کردن و باید و نباید گفتن بکنید. همیشه میانجی نباشید. بگذارید کودکان یاد بگیرند که چطور به حل و رفع اخلاف هایشان بپردازند از نادیده گرفتن سنجیده استفاده کنید. به طور کلی دعواهای جزیی را نادیده بگیرید زیرا اغلب کودکان می خواهند با پرداختن به آن جلب توجه کنند از دعوا بیرون بکشید و یا حتی از اتاق بیرون بروید بعدا در صورت لزوم درباره مشکل صحبت کنید.

    به کودکان مسؤولیت بدهید. زمانی که کودکان از شما می خواهند به حل و رفع اختلاف بپردازید به آنها فرصتی بدهید تا به تنهایی راه حلی پیدا کنند مثلا اگر امیر می گوید مامان مریم نمی ذاره با مدادش نقاشی کنم « چنین پاسخ دهید» فکر می کنی چه کاری می تونی بکنی؟ به این ترتیب به کودک فرصت می دهید روشهای دیگری را که هنگام نقش بازی کردن با همدیگر تمرین می کردید به کار گیرد.

    درباره جنگیدن از محرومیت موقت استفاده کنید

    اگر همه راهها را امتحان کرده اید ولی هنوز جنگ و مشاجره ادامه دارد از روش (یک ، دو ، سه، تنبیه) استفاده کنید سعی نکنید قضاوت کنید و حکم برانید و مقصر را پیدا کنید.  اگر آنها نتوانستند اختلافاتشان را حل و رفع کنند باید همه شان به یک صورت تنبیه شوند. آنها را از یکدیگر و یا بودن در آن موقعیت خاص جدا کنید. خواهر و برادرانی را که با یکدیگر دعوا کرده اند به طور موقت از بودن با همدیگر محروم کنید و یا این که از جایی که دعوا در آن اتفاق افتاده است. بیرون ببرید . اگر می بینید که کودکان چند دقیقه است با همدیگر دعوا می کنند شما با اعلام شماره یک فرصتی به آنها بدهید تا راه حلی پیدا کنند ولی وقتی می بینید جنجال هنوز ادامه دارد یا این که آنها می کوشند کمک شما را به دست بیاورند. آن گاه شماره دو را اعلام کنید و بگویید اگر نتوانید خودتان این مشکل را حل کنید شماره 3 اعلام خواهد شد. اگر هنوز جنگ ادامه دارد شماره  3 یعنی زنگ پایان اعلام می شود و آنها حق با هم بودن را ندارند. بلافاصله شماره 3 را اعلام کنید . رفتارهای ناپذیرفته نیازمند پیامدهایی بلافاصله هستند.

    از تصحیح بیش از حد استفاده کنید

    این راه حل را برای زمانی نگه دارید که راه حل های دیگر موثر واقع نیفتاده اند. تقصیر کاران را بیش از حد تصحیح کنید اگر خودتان دیده اید که کودکی به عمد اسباب بازی خواهرش را شکست قانون زیر را عنوان کنید کودکی که اسباب بازی یکی دیگه رو بشکند باید به جاش دو تا از او بخره . اگر پول نداشته باشد باید یکی از اسباب بازی های خودش را بدهد. برای اسم گذاشتن روی یکدیگر از تصحیح بیش از حد استفاده کنید. نتیجه طبیعی آن می تواند 10 بار گفتن جمله های خوشایند به یکدیگر و 10 بار نوشتن آنها باشد.


    نظرات شما ()

  • نگرانی‌های زنان خانه‌دار

  • نویسنده : سعیدداوودی:: 85/3/25:: 5:54 عصر

    نگرانی‌های زنان خانه‌دار

    مسئولیتی برای همه روزها و ساعت‌ها

    مادرم کتابی برایم خواند. کتاب که تمام شد گفت:‌«عزیزم، فکر نمی‌کردم خواندن کتاب اینفدر برایم سخت شده باشد». امروزه این گونه جملات از زبان مادران بیشتر از گذشته شنیده می‌شود و روانکاوان خستگی بی‌نهایت شدیدی پدید می‌آید که در نهایت به زوال و نابودی ذخایر انرژی درونی فرد می‌انجامد. تاکنون این مفهوم فقط برای محافل حرفه‌ای و بخصوص کارکنان بیمارستانی به کار می‌رفت؛ اما روان‌شناسی به نام ویولن گریتول که خود صاحب دو فرزند است. بیان می‌کند مادران و نه فقط مادران شاغل، بلکه بیشتر از آنان زنان خانه‌دار تمامی نشانه‌های کارکنان شاغل تحت استرس همچون پرستاران بیمارستانی بیش از حد پرکار و مشغله‌دار را از خود نشان می‌دهند.

    در محافل حرفه‌ای و شغلی که تحقیقات بی‌شماری درباره استرس صورت گرفته، آشکار شده است که قدردانی و قدرشناسی و نیز حمایت اجتماعی، دو عامل مهم و موثر برابر سوختن و فدا شدن است. به عبارت دیگر زمانی که رویدادهای خوب یا بد محیط شغلی، بیش از حد شما را گرفتار و مشغول می‌کند چنانچه از زحمات و تلاشهای شما قدردانی شود و شما مورد تشویق قرار گیرید، براحتی قادر خواهید هر نوع شوک و ضربه روحی شدید را تحمل کنید؛ اما زنان خانه‌دار بندرت از این نرده‌های محافظ بهره‌مند می‌شوند.

    او داوبر که مادر 6 فرزند 5 تا 19 ساله است می‌گوید: رنج آورتر از هر چیز این است که به تعلیم و تربیت کودکان همچون علمی دقیق نگاه نمی‌شود. اگر هیچ کس به کار شما اهمیتی ندهد و نگوید چه کار خوب و در عین حال سنگینی را داری انجام می‌دهی، آن وقت است که زن و مادر خانه دارد دچار افسردگی می‌شود. من برای تربیت بچه‌هایم از کار بیرون و از این که بیرون از خانه مورد قدردانی قرار بگیرم و شناخته شوم صرف‌نظر کردم و حالا تنها کسی که از من قدردانی می‌کند، خودم هستم.

    زنان خانه‌دار همیشه از انزوای اجتماعی رنج برده‌اند، هر چند در گذشته انزوای اجتماعی آنان چندان پررنگ نبود زیرا خواهر، خاله، عمه، دختر خاله یا دختر عمه‌ای وجود داشت که به حرفهای آنان گوش، به آنان کمک یا با آنان همدردی کند.

    ویولن گریتول، روان‌شناس این گونه توضیح می‌دهد: امروزه زنان خانه‌دار در برابر شغلی که پیچیده‌تر و غامض‌تر شده است منزوی تر‌شده‌اند و انزوای اجتماعی آنان بناچار بیشتر شده است. در گذشته مادران و مادربزرگ‌های ما هیچ‌وقت لازم نمی‌دیدند به تعادل روان‌شناختی کودک بپردازند. مساله مهم برای آنان خوب خوردن و سالم بودن کودک بود. در صورتی که اکنون مادران پی‌در پی در توصیه‌های روان‌شناسی تعلیم و تربیتی چاپ شده در مجلات و کتابها غرق می‌شوند؛ توصیه‌هایی که گهگاه به دلیل تناقض‌های موجود در آنها به هیچ وجه مادران را مطمئن و خاطر جمع نمی‌کند.

    گاهی فقدان حضور در اجتماع به دلیل فقدان حمایت همسر شدیدتر و پررنگ‌تر می‌شود؛ همسری که مشغله‌های شغلی و حرفه‌ای، او را بسیار به خود مشغول کرده است. بدین ترتیب هنگامی که بچه‌ها مادر را به ستوه می‌آورند، افکار سیاه و خطرناک به سراغ مادر می‌آید. مادر برای ساکت کردن کودک او را می‌زند. در صورتی که براحتی می‌توانست نگرانی‌های خود را با شوهرش در میان بگذارد؛ اما همسر بیش از حد درگیر و مشغول است و کاملا منفعل و بی‌تفاوت باقی می‌ماند. بدین ترتیب مادر پی‌در پی از سردرد شکایت می‌کند و دیگر نمی‌تواند خوب بخوابد و پس از مدتی در بستر بیماری می‌افتد.

    حق گله و شکایت ممنوع!

    به فقدان حمایتی و فقدان قدردانی باید عامل استرس ‌زای دیگری نیز که مشخصه دنیای صنعتی امروز است، افزود؛ غیر قابل پیش‌بینی بودن وظایفی که در یک روز باید انجام شود و این عامل مانع تمرکز فرد روی یک کار مشخص می‌شود. به عنوان مثال فرض کنید شما مجبورید گزارشی مهم برای یک همایش آماده کنید، ناگهان 2 نفر از همکاران‌تان برای مشورت درباره کاری نزد شما می‌آیند. رئیس نیز شما را احضار می‌کند تا با شما درباره پروند مهمی صحبت کند. نتیجه این که شما با پرونده‌ای ناقص در همایش شرکت می‌کنید و روز را هم در حالی که کاملا عصبی بوده‌اید به پایان می‌رسانید. برای مادران حوادث بی‌موقعی که مانع کار می‌شود، پی در پی اتفاق می‌افتد. ماریا می‌گوید: تصمیم گرفتم با آرتور پسر 6 ماهه‌ام و نیکلاس پسر 2 ساله‌ام به خرید بروم. سوار ماشین شدم. در همین موقع تلفن همراهم به صدا درآمد که لازم بود جواب می دادم. ناگهان متوجه شدم باید پوشک آرتور را عوض کنم چون حسابی خرابکار کرده بود و نیکلاس هم شیشه شیرش را انداخته و پستانک آن کثیف شده بود. با خودم فکر کردم اگر تمام این خرابکاری‌ها را هم سریع انجام بدهم، باز هم خیلی دیر می‌شود؛ بنابراین بچه‌ها را از ماشین پیاده کردم و به خانه برگشتم. بعد یکراست به آشپزخانه رفتم و حسابی گریه کردم.

    برخی مادرانی که به این بی‌نظمی‌ها و اختلال‌های پی در پی و غیرمترقبه در کارشان عادت کرده‌اند، قادرند زمان انجام این کار را پیش بینی کنند. موریل می‌گوید زمانی آنقدر از این حوادث بی‌موقع که مانع انجاک کارند برایم پیش می‌آمد که من دیگر برای هماهنگ کردن حتی یک کار کوچک با دوستانم پیش‌بینی می‌کردم یک دوم احتمال دارد نتوانم به موقع کاری را تمام کنم.

    بیشتر اوقات مادران جرات ندارند اعتراف کنند که خسته‌اند. ویولن گریتول یادآوری می‌کند: در ناخودآگاه جمعی یعنی امور اکتسابی کهن انسان که از طریق توارث از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود، حس مادری و مادر بودن و بخصوص تربیت کودکان این روان‌شناس تاکید می‌کند مادرانی که برای مشاوره نزد او می‌آیند پس از مدتی به روان‌شناس اعتماد کامل می‌کنند. گریتول تصدیق می‌کند: حرف زدن و صحبت کردن درباره مشکل در واقع نیمی از حل مشکل است. پس باید مادران از این حس گناه آزاد و رها و تمامی محرومیت‌ها و ناکامی‌های آنان را برطرف کرد. در اینجا ناکامی‌ به معنای محرومیت فرد از نتایج عمل خویش است. به عبارت دیگر وضعیتی است که فرد را از دستیابی به خواسته‌ای که به آن امید بسته است یا انتظارش را می‌کشد، باز می‌دارد.

    امروزه زنان خانه‌دار در مقایسه با زنان شاغل بیشتر از این ناکامی‌ها و محرومیت‌های شدید رنج می‌برند. نانسی که مادر 3 فرزند است، می‌گوید: وقتی شما بیرون از خانه کار می‌کنید از رفتن به تعطیلات خیلی لذت می‌برید و خوشحال‌ترید چون بالاخره فرصتی و وقتی پیدا کرده‌اید که کنار بچه‌هایتان باشید؛ ولی برای ما که خانه‌دار هستیم تعطیل بودن یا نبودن هیچ فرقی نمی کند. فقط به مکانی جدید می‌روی و شوهر هم در این مدت کمکی می‌کند، ولی فشارها و محرومیت‌ها همچنان در طول سال برای زن خانه‌دار باقی می‌ماند. در واقع مثل این است که فقط ظرفشویی را عوض کرده‌ای. گاهی اوقات فکر می‌کنم آنها را به مهد کودک بفرستم، چون می‌خواهم قدری نفس بکشم و حق دارم 2 یا 3 بار در هفته صبحانه یا ناهارم را با آرامش بخورم. گاهی اوقات کاملا خسته می‌شوم و به آنها می‌گویم: اگر ادامه بدهید، سر کار می‌روم. نانسی قصد دارد پس از به مدرسه رفتن آخرین فرزندش کاری نیمه وقت پیدا کند.

    تمامی زنان بخوبی می‌دانند مادر بودن سعادتی بی‌انتها و همان خوشبختی واقعی به شمار می‌رود، اما در عین حال وضعیتی همیشه بحرانی است، زیرا مسئولیتی است 24 ساعته آن هم به مدت 365 روز در سال.


    نظرات شما ()

  • مهارت های زندگی

  • نویسنده : سعیدداوودی:: 85/3/24:: 9:41 عصر

    مهارت‌های زندگی

    از زنده بودنمان لذت ببریم

    مرجان فولادوند

    این ستون مجالی چند دقیقه‌ای است. به قدر خواندنش تا به خودمان فکر کنیم. هر بار به بخشی از خودمان و هر بار فنی بیاموزیم که به مهارت‌های دیگرمان. به آموزش زبان. رایانه، رانندگی ، خیاطی ، مهندسی یا آشپزی‌مان معنا بدهد. مهارت‌های زندگی یعنی بلد باشیم چطور از زنده بودنمان لذت ببریم؛ یعنی بلد باشیم چطور به آرزوهایمان برسیم؛ چطور دوست داشته باشیم؛ چطور دعوا کنیم. چطور آشتی کنیم. چطور به خودمان نگاه کنیم که از خودمان نترسیم. خجالت نکشیم یا عاشق خودمان شویم.

    نگاه اول

    معمولا بیشتر ما پشت سر و ظاهر مرتب و آراسته و حتی خندان. مجمع آرزوهای بر باد رفته‌ایم. احساس خوشحالی نمی‌کنیم. خوشبخت نیستیم. زندگی می‌کنیم. چون نمی‌توانیم انتخاب دیگری داشته باشیم. این حرفهای تکراری است و حتی لوس به نظر می‌آید. هر صبح توی ماشین. رادیو ما را با نصیحت‌های خوش به حال بودن بیچاره می‌کند؛ اما حقیقت آن است که این حرفهای دستمالی شده تکراری به طرز وحشت آوری واقعی‌اند؛ واقعی و انکار ناپذیر.

    آنقر پریم از حس نارضایتی و آنقدر به آن عادت کرده‌ایم که دلمان را. که خوش نیست. مثل یک زخم کهنه دردناک با خودمان این طرف و آن طرف می‌بریم و سعی می‌کنیم به دردش عادت کنیم. با همدیگر درددل کنیم و می‌شنویم که «به ظاهر مردم نگاه نکن. دست به دل هر که بزنی خون خون است!» اما مساله این است که فراگیر بودن به معنی بی‌اهمیت بودن نیست.

    اگر همه 6 میلیارد مردم کره ارض بیماری سرطان داشته باشند. چیزی از درد و ترس و رنج یک مرد یا زن بیمار کم نمی‌شود. شاید به همین دلیل است. که باید هر آدمی با شمشیر خودش بجنگد.

    خوشبختی را تجسم کنیم

    ما مجمع آرزوهای بر باد رفته‌ایم. بسیاری از این آرزوها در زمانهای دور گم شده‌اند. اما بسیارشان را باد جای دوری نبرده است. شاید هنوز هم بشود دنبالشان رفت و پیدایشان کرد. این کار حتی اگر حاصلی نداشته باشد، دست کم به آدم دلیلی برای بیدار شدن در هر صبح می‌دهد و این هیچ کم نیست.

    بیایید اول صورت مساله را روشن کنیم: من خوشبخت نیستم؛ اما در چه شرایطی احساس خوشبختی خواهم کرد؟

    کمی خیال پردازی کنیم: این تمرین خیلی قدیمی است.اما برای بسیاری از ما تازگی دارد: وقتی تنها هستید آرام بنشینید یا دراز بکشید.

    سعی کنید خود را مجسم کنید که شرایطی عالی و دلخواه دارید و احساس خوشبختی می‌کنید. تمام اجزا را ببینید.

    تعجب نکنید. کمی سخت‌تر از آن است که فکر می‌کردید. برای بسیاری از ما حتی تجسم شرایطی که در آن خوشبختیم. سخت است.

    اول تصویر‌ها بی‌ربط و پراکنده‌اند. به هم می‌ریزند عوض می‌شوند و گنگ‌اند. این طبیعی است؛ زیرا ما همواره عادت کرده‌ایم به «خوشبختی » فکر کنیم؛ به یک «کلمه» به یک معنای کلی. مبهم و غیرقابل لمس تا وقتی خوشبختی مثل یک توده مه بی‌شکل است. چگونه می‌شود به آن رسید و آن را در اختیار گرفت؟

    آرزوهای ملموس

    بعد از چندبار تمرین، خواهید توانست تصویری ثابت، روشن و دارای جزییات کافی را تجسم کنید. آن وقت به طرز عجیبی غافلگیر خواهید شد.

    چیزهایی درباره خودتان خواهید دانست که فکرش را هم نمی‌کردید، اغلب افراد بعد از این تجربه درمی‌یابند آنچه تا امروز آرزویش را داشته‌اند و در این تمرین آرا محقق شده فرض کرده‌اند – چیزی نیست که واقعا می‌خواستند. چیزی که با داشتنش احساس خوشبختی کنند؛ مثلا فردی که همیشه آرزود داشته استاد دانشگاه باشد. با تجسم این موقعیت و درونی کردش ناگهان می فهمد که کلاسهای دانشگاهی چقدر برایش کسالت آورند.

    اولین نتیجه این تمرین آن است که به ما کمک می‌کند. خواسته‌های درنی و واقعی‌ما را بشناسیم. نه گرایش‌هایی را که به واسطه تربیت. خانواده و جامعه با آرزوهایمان اشتباه کردیم.

    گاهی اوایل تمرین خود را در مکان یا زمان دیگر می‌بینیم مثلا به شکل شاهزاده‌ای جوان در کشوری ثروتمند، این مرز رویاپردازی کودکانه با تجسم هدف‌دار و خلاق است.

    با انضباطی سخت، خود را با ویژگی‌هایتان مثل سن، ظاهر و پیشینیه خانوادگی، در شرایط اید‌ه آل تصور کنید و آنقدر به این کار ادامه دهید تا باور کنید این شرایط می‌تواند در آینده‌ای نه آنقدرها دور محقق شود.

    این تمرین قدیمی مثل هر چیز نبوغ آمیز دیگری ساده است؛ اما در آن حقیقتی بسیار مهم وجود دارد؛ این که خوشبختی یک کلمه زیبا، مستعمل و بی‌شکل نیست که فقط می‌شود در آرزویش آه کشید.

    موقعیتی است که می‌تواند در جهان واقعی تحقق یابد و هر وقت هدفی هست. راه رسیدن به آن هم وجود دارد.

    جام جم 21/8/83


    نظرات شما ()

  • قربانیان تلیویزیون

  • نویسنده : سعیدداوودی:: 85/3/24:: 9:39 عصر

    قربانیان تلویزیون

    احمد یحیایی ایله ای

    اشاره

    تاثیر پذیری اکثریت خاموش جامعه از تلویزیون و برنامه های ماهواره ای تلویزیونی بسیاری از اوقات کشورهایی از جهان سوم را با بحران فرهنگی روبرو کرده است.

    تلویزیون هر روز بر ما تسلط بیشتری می یابد و ما بایستی نگران آثار مخرب برنامه های تلویزیونی برای کودکان و خانواده های خود باشیم. این حق ماست و می بایستی عکس العمل نشان دهیم. اگر چه تلویزیون فی نفسه مطرود نیست اما برنامه های تلویزیونی در مجموع زیانبار بوده اند. در غرب به نوعی و در شرق به شکلی دیگر خطر برنامه های مخرب و منحط تلویزیونی احساس می‌شود.

    ما بدبختانه فرزندانمان را با تلویزیون تربیت می کنیم وقتی می خواهیم آنان را ساکت کنیم برای آنان تلویزیون روشن می کنیم و یا آنان را به تماشای برناه هایی که خودمان هم نمی دانیم چه هستند دعوت می کنیم . خودمان هم متاسفانه عادت کرده ایم به آنچه پخش می شود فقط خیره شویم و نگاه کنیم . بشر با تولید نیازمند به شناخت دنیای اطراف خود است و انتقال فرهنگ و روحیه مدنی می تواند به صورتی سالم و سازنده انجام گیرد اما به نظر می رسد تلویزیون یک مانع اصلی بر سر راه رسیدن به دنیای بهتر است پس ما بایستی از آثار سوء این جعبه جادویی آگاه شویم و در ارتباط با تلویزیون مسؤولیت خود را بپذیریم .

    «تلویزیونی که می تواند دارای اثرات کاملاً مخرب باشد می تواند به صورت ابزار مفیدی نیز در خدمت تعلیم و تربیت درآید تلویزیون می تواند چنین باشد ولی خیلی غیر محتمل است که چنین بشود.»

    ساخت برنامه های با ارزش وقت بیشتر و تخصص بالاتری لازم دارد اما افرادی که بتوانند برای مدت زمان پخش برنامه های بد بسازند زیاد هستند و این مسأله را حل می کند.

    اما بایستی برنامه هایی ساخته شود که ضمن جذاب بودن دارای کیفیت مطلوبی نیز باشند اگر چه بعضی معتقدند که تلویزیون برای جلب مشتری تلاش می کند نه برای بالا بردن کیفیت. برای پخش برنامه های احترام برانگیز و انتخابی بایستی کارگزاران برنامه های تلویزیون آموزشهایی جهت بالا بردن و درونی کردن تعهد اخلاقی برتر ببینند تا از سطحی نگری که خطری جدی است نجات یابیم.

    کودکان قربانیان تلویزیون

    نمی توان کودکان را برای زمانی که در مقابل صفحه تلویزیون صرف می کنند سزنش کرد و اینکه آنها تقصیری ندارند که از طریق تلویزیون اطلاعات دگرگونه شده را دریافت می دارند.

    جان کندری می گوید: « قرار نیست که تلویزیون از بین برود از سویی خیلی کم احتمال دارد که تلویزیون فضای مناسبی را برای اجتماعی کردن کودکان ایجاد کند.»

    در گذشته کودکان ناظر فعالیت بزرگترها بودند و آنچه را خانواده طی یک نسل به آنان آموخته بود الگویی برای نسل آینده می شود اما اکنون باید دریابیم که کودکان از محیط اطراف خود چه چیزهایی را فرا می گیرند؟ عواملی که محیط اطراف آنان را می سازد چه نام دارد؟ و تلویزیون به عنوان یکی از این عوامل چه می کند و چه باید بکند؟

    در صفحه 3 کتاب تلویزیون خطری برای دموکراسی زیر عنوان « چرا بچه ها تلویزیون تماشا می کنند؟»‌ آمده است که : انگیزه کودکان از نشستن در پای تلویزیون با خواست بزرگترها فرق دارد. بزرگترها به اقرار خودشان برای سرگرمی به تماشای تلویزیون می پردازند ولی کودکان ضمن اینکه طالب سرگرمی هستند غالباً برای فهمیدن دنیای اطراف به تلویزیون می نگرند. بزرگترها معمولاً اهمیت کمری برای تلویزیون قایل هستند و به آن با یک ساده باوری آگاهانه نگاه می کنند». تبلیغات تلویزیونی روی شخصیت کودکان، باورهای کودکان و اعمال کودکان به شدت مؤثر می افتد. معمولاً‌ کودکان از دو سالگی تماشای فیلمهای کارتونی را شروع و تقریباً در 6 سالگی به تماشای تلویزیون عادت می کنند. یعنی قبل از اینکه به مدرسه بروند با تلویزیون دوست می شوند.

    به نظر می رسد تلویزیون به عنوان اعتبار معلم و معلمی پایان بخشیده است یا دارای این چنین قدرتی است زیرا امروزه دانش آموزان در حالی قدم به مدرسه می گذارند که به شدت از تکنیک تلویزیون و اثرات روانی آن متأثر شده اند و در حالی که مکانیسم تصویری و بصری تلویزیون ریشه در اعماق آنان دوانده است با سیستم کتاب و حروف چاپی وارد یک نزاع درونی و روانی می شوند این درگیری قربانیان زیادی را می طلبد. کودکان و دانش آموزان که نمی توانند و یا نمی خواهند از طریق قرائت آموزش ببینند و یا اصولاً توانایی خواندن را ندارند نوآموزانی که قادر به درک تسلسل منطقی حتی یک پاراگراف نیستند و نمی توانند افکار خود را برروی چند جمله مکتوب متمرکز کنند دیگر قادر نیستند بیش از چند دقیقه به بیان شفاهی معلم ویا یک سخنرانی توجه کنند و ارتباط منطقی جملات و مطالب را به خاطر بسپارند و یا حتی فراگیرند.»

    کودکان بر خلاف بزرگسالان که با دیگر رسانه ها ارتباط دارند بیشتر با تلویزیون در ارتباط هستند. به عقیده پژوهشگران علت علاقه کودکان به تلویزیون این است که به آنان امکان می دهد تا در ماجراهای پشت پرده زندگی کودکانه خود رسوخ کنند و دنیا و مردم را بهتر بشناسند.» وقتی کودکان ما به دنیا می آیند باید کار دشواری را انجام دهند و آن انطباق پذیری به شکل صحیح روشن می شود و برآنان است که کودکان را برای وظایف آینده آماده کنند اما وقتی دیگر کسی به کودکان کمک نمی کند که دنیا را بشناسد آنان دست به دامان تلویزیون می شوند . در حال حاضر پدران و مادران وقت اینکه دنیای وسیع اطراف را به کودک بیاموزند از دست داده اند و از سویی تلویزیونی برای کودکان دست یافتنی ترین دریچه به دنیای افراد بالغ است. پس تلویزیون به کودک یک تصویر یا خیال دگرگونه ارائه میدهد زیرا در تلویزیون بیننده بیشتر از آنچه می بیند تأثیر می پذیرد و این نگرانی در مورد کودکان که بزرگ می شوند وجود دارد. از خودمان باید بپرسیم برنامه های تلویزیونی بر روی رفتار کودکان چه تأثیراتی می گذارد؟

    برنامه های خشن نه تنها در کوتاه مدت تأثیرات منفی بر کودکان می گذارد بلکه بر اعتقادات و ارزشهای آنان مؤثر واقع می شود. قدرت نمایی های ستاره ها و قهرمانان خیالی فیلمها به کودکان چه می آموزد؟ بدون شک به آنان تلقین می کند که هر کس قدرت بیشتری دارد حق با اوست و او هست که به هدف می رسد و با زور است که می توان هر چیزی و هر خواسته ای را به دست آورد. با همه اینها به نظر می رسد همه آنچه در دنیای جهان سومی رخ می دهد نتیجه رسانه هاست و متاسفانه سیاستگذاران و برنامه سازان شناخت بیشتری از نیازها ، علاقه مندیها به نظرات و عکس العملهای مخاطبان و ماهیت خود رسانه داشته باشند. می توانند مسؤولانه تر برنامه ریزی کنند.»

    تلویزیون رسانه ای بی رحم

    رسانه ها به جای تأثیر گذاری مثبت بر مردم و بخصوص کودکان می توانند کارکرد و پیامدهای منفی داشته باشند. تلویزیون بخصوص به کسانی که شناخت کافی از تلویزیون و برنامه های آن ندارند رحم نخواهد کرد گسترش خشونت و هیجان و همچنین سطحی نگری کسانی را که منتقدانه و آگاهانه به تلویزیون و برنامه های آن توجهی نمی کنند قربانی خواهد کرد و آنان را در معرض آسیبهای جدی اجتماعی قرار خواهد داد . به همین علت گروه عمده ای که پایمال می شوند کودکان امروز ما هستند.

    با توجه به اینکه اکنون تلویزیون ، قصه گو ، نصیحت گر، معلم و پدر و مادر ملی بچه ها شده است. والدین بایستی به کودکان بگویند و آنان را توجیه کنند که تلویزیون منبعی قابل اطمینان برای شناخت دنیای خارج نیست و برای اینکه بچه ها کمتر تلویزیون ببینند باید تفریحات دیگری مهیا شود.

    پدران ، مادران و مدرسه تا حد امکان باید به کودکان کمک کنند و درصدد کاهش تأثیرات سؤ تلویزیون در زندگی کودکان و نوجوانان برآیند. اما متأسفانه بسیاری از والدین از جنبه های منفی تلویزیون آگاهی ندارند یا به آن اعتقادی ندارند و اکنون به نظر می رسد که کنترل والدین بر فرزندان بیشتر بر روی مدت زمان تماشای تلویزیون است و آنان به نوع برنامه های تلویزیونی حساسیت چندانی ندارند.» کودکان به چشمان خود اعتماد می کنند پس آنچه از تلویزیون می بینند قابل اعتماد است اما  مدرسه باید به کارگیری تلویزیون را به بچه ها بیاموزد از بچه ها بخواهد که برنامه های تلویزیون را به بحث بکشانند و نقد کنند و در نهایت باید کودکان بیاموزند که با دید انتقاد آمیز به تلویزیون و اطلاعات آن بیندیشند ولی متأسفانه بچه ها هر چه بخواهند نگاه می کنند بدون آنکه تأثیرات آن را بدانند و با این بمباران مشکلاتی مخرب برای کودکان خانواده ها و جامعه ایجاد می شود.

    تلویزیون با افراط در توسل به داستانهای افسانه ای با پرداختن افراطی به ستاره شدنها و با قلب کردن و واژگونه نشان دادن گفت و گوهای مردمی در درون جامعه سطحی نگری تحمیل می شود امروزه تلویزیون به یک قدرت غیر قابل کنترل بدل شده است پس با همین تعریف همواره یک زبان بسیار جدی از ناحیه تلویزیون بر مردم یا شاگردان نابالغ در راه بوده و هست متأسفانه تلویزیون زمانی را از ما می گیرد که نیاز داریم در آن فرصت به شناخت دنیا و پیدا کردن جای خودمان از آن بهره گیریم. من پیشنهاد می کنم اگر می خواهید استراحت کنید و اگر می خواهید زندگی کنید یک شب تلویزیون راخاموش کنید وگرنه تلویزیون هم وقت شما را صرف می کند و هم محتوی خود را بر شما تحمیل می نماید.


    نظرات شما ()

  • ایران در مقابل مکزیک حریفی خطرناک ولی پر اشتباه بود

  • نویسنده : سعیدداوودی:: 85/3/24:: 3:34 عصر

     

    نقد بازی تیم ملی فوتبال ایران امروز اغلب گفت و گوهای محافل عمومی و مردمی در سیستان و بلوچستان را به خود اختصاص داد

    بازی تیم ملی فوتبال ایران در برابر مکزیک که عمدتا با انتقاد همراه است، امروز درصدر صحبت‌های مجالس و محافل مردمی و به ویژه جوانان در این استان قرار دارد.

    بازی ضعیف،استفاده از بازیکنان مسن ، غیر کارآمد و مصدوم ،عدم تعویض بجا و دروازه بانی ضعیف و دیگر موارد مشابه عمده ایرادهای تندی است که مردم و پیگیران فوتبال درسیستان و بلوچستان عنوان می‌کنند.

    باخت سنگین تیم ایران که دررقابت‌های گروه ‪ D‬جام جهانی درمقابل مکزیک منجر به ایجاد نوعی شوک روحی و روانی در بین مردم شده امروز نیز در بین مردم سیستان وبلوچستان باچهره‌های غمگین مشهود بود.

    یک دانشجوی زاهدانی علاقه مند به فوتبال دیشب در گفت وگو با ایرنا گفت":سرمربی تیم ملی ایران باید به جوانان فرصت بازی می‌داد تا تیم ملی در نیمه دوم دچار افت شدید قوای جسمانی نمی‌شد.

    "جلال آرمانفر"با اشاره به بالا بودن سن بعضی از بازیکنان تیم ملی ایران و روند کند تیم مخصوصا در خط حمله خاطر نشان کرد:علی دایی برای فوتبال ایران زحمت زیادی کشیده و همراه این تیم به افتخارات زیادی دست یافته اما یک بازیکن زمانی محبوب می‌ماند که در اوج بازی خود از فوتبال کناره گیری کند.

    وی افزود: بازیکنان پا به سن گذاشته باید "پله" بازیکن خط حمله تیم ملی برزیل که در سن ‪ ۲۹‬سالگی در اوج فوتبال خود از جام جهانی خداحافظی کرد را سرلوحه خود قرار دهند.

    "مریم ملاشاهی" یکی دیگر از شهروندان زاهدان که همراه خانواده خود در پارک شادی‌ها زاهدان به تماشای بازی تیم ملی مشغول بود علت شکست تیم ملی ایران را سن زیاد علی دایی و اشتباهات فردی و همیشگی میرزاپور را از علل شکست تیم ایران مقابل مکزیک دانست.

    یک جوان دیگر زاهدانی که خود را آماده برگزاری جشن پیروزی تیم ملی کرده بود در این خصوص گفت: یک زمانی وظیفه حراست از دروازه تیم ملی بر عهده عقاب آسیا بود ولی امروزه دروازه‌بان اول تیم ملی نمی‌تواند یک شوت سالم بزند.

    "مظفر جدیدالاسلام"افزود:نیمه دوم نیمه مربیان است برانکو در این نیمه با تعویض‌های اشتباه تیم ملی را به سمت شکست هدایت کرد.

    همچنین یک کارشناس و مربی کهنه کار فوتبال در سیستان و بلوچستان گفت:تیم ملی تا دقیقه ‪ ۶۵‬در فوتبالی نزدیک مقابل مکزیک بازیکنان و مربی تیم را تحت فشار روانی زیاد قرار داده بود ولی با آن اشتباه فردی بازیکنان جریان بازی به کلی تغییر یافت.

    "محمد حسین لاری" با اشاره به بروز اشتباهات فردی در میدان جهانی افزود:
    بازیکنان تحت فشار روانی زیادی قرار داشتند و حسین کعبی در آن صحنه نباید توپ را به میرزاپور پاس می‌داد.

    وی تجربه زیاد میرزاپور را در میادین بین‌المللی را از علت استفاده این دروازه بان در ترکیب تیم ملی دانست و خاطر نشان کرد:میرزاپور گذشته هم چندین بار دچار چنین اشتباهاتی شده بود ولی میدان جام جهانی دیگر جای اشتباه نیست.

    این کارشناس فوتبال با اشاره به علت افت تیم ملی در نیمه دوم ادامه گفت: بازیکنان تیم ملی در نیمه دوم به خاطر فشار زیاد بازی از لحاظ بدنی و روانی دچار افت شدید شدند که در جریان بازی بسیار مشهود بود.

    وی گفت:سرمربی تیم ملی در دو بازی آینده تیم ملی باید از بازیکنان جوان استفاده کند تا خط حمله تیم تحرک زیاد تری نسبت به این بازی داشته باشند .

    وی افزود:در سیستم بازی چهار،دو ،سه و یک که سرمربی ایران تیم را برابر مکزیک قرار داد نیاز به حضور یک بازیکن جوان و سریع در خط حمله ایران بود و آرش برهانی باید از ابتدا نیمه دوم به بازی گرفته می‌شد.

    لاری با اشاره به بازی دو تیم پرتغال و آنگولا دو حریف بعدی ما گفت:قدرت دو تیم برابر بود و پرتغال در دقیقه ‪ ، ۴‬بازی بر اثر اشتباه بازیکن حریف به گل رسید و تیم ما برابر این تیم‌ها بازی سخت تری را در پیش دارد.

    وی جلوگیری از نفوذ پیستون‌های سرعتی پرتغال را در بازی آینده عامل مهمی در موفقیت ایران دانست و گفت:در این بازی مدافعان ما، کار بسیار سختی را در پیش رو دارند.

    یک نیمه شجاعت و یک نیمه...

    بازی اول برابر مکزیک را باختیم اما این باخت یک باخت غرورآفرین است؟شاید بازی در نیمه اول برایمان سرشار از غرور باشد، یک فوتبال با شهامت و دلیری، یک فوتبال با ویژگی فوتبال فارسی، همان فوتبال خودجوشی که بارها شاهد آن در نیمه اول بازی ایران و آلمان در تهران و یا در بازی‌های ایران و آمریکا و ایران و یوگسلا‌وی در فرانسه یا ایران واسترالیا در ملبورن دیدیم را شاهد بودیم. تیم ما بسیار خوب در نیمه اول توپ را به گردش در می‌آورد و شجاعانه بازی می‌کرد و علی‌رغم این که برخلا‌ف روند بازی گلی را دریافت کرد اما روحیه خود را نباخت و خیلی زود و راحت گل را جبران کرد و شاید اگر شانس داشت گل یحیی‌گل‌محمدی می‌توانست گل دوم ما در نیمه اول بعد از گل هاشمیان باشد اما نکته‌ای که تیم ما در نیمه اول به ظاهر به نمایش می‌گذاشت عدم توجه به برتری‌های مکزیک وشناخت از این تیم بود زیرا در بازی تیم ملی مکزیک برابر فرانسه و هلند دیدیدم که سانترهای از اطراف محوطه جریمه برای مکزیکی‌ها غنیمتی است اما تیم ما به راحتی با انجام خطاهای بی‌مورد بارها فرصت خطرسازی را به مکزیکی‌ها داد که یکی از آنها منجر به گل مکزیکی‌ها شد. از دیگر اتفاق‌های عجیب برای فوتبال ما این بود که مردان کلیدی مکزیک به راحتی و آزادانه در نیمه اول جولان میدادند، بورگتی خیلی راحت با ضربه سر به عمر براوو پاس داد و خیلی راحت گل خوردیم. به راستی آن آنالیزور شش ماهه برانکو در مورد ضربه‌های سر بورگتی چیزی نگفته بودند؟ آیا در مورد زهردار بودن عمر براوو توصیه‌ای نداشتند؟ به هر حال نیمه اول بسیار خوب بودیم اما در نیمه مربیان تیم ما متوجه تفاوت مربیگری شد. باید بپرسیم دستور دفاع مطلق به چه علت به بازیکنان تیم ما داده شده بود؟ تیم ما به واقع در نیمه دوم هیچ طرح و برنامهای نداشت و کماکان باز هم فرصت سانتر کردن بر روی ضربه‌های ایستگاهی را به مکزیک میداد. دروازه‌بان همان اشتباهی را کرد که بارها انجام داده بود، یک بازیکن 1/63 سانتی‌متری به نام زینها با ضربه سر به تیم ما گل زد تا بدانیم داشتن مدافع قد بلند نشان استحکام در فضای آسمان خط هیجده قدم نیست که تیم ما شجاعت و آمادگی بدنی خود را هر دقیقه از نیمه دوم دست داد تا به آنچه از قبل هم پیش‌بینی می‌شد، یعنی شکست برابر مکزیک دست یابد تیم ما باز هم به علت عدم فاکتور شجاعت خیلی سخت تعویض کرد و این تعویض‌ها هم خیلی بی‌ثمر بود. به راستی چرا تیم ملی ما در نیمه دوم جرا‡ت تعویض بازیکنان کم فروغش را نداشت؟ به چه علت از جوانان با انگیزه‌ای چون شجاعی به جای کریمی استفاده نشد؟ بازیکنانی مثل کاظمیان، خطیبی و عنایتی تنها به دلیل عدم شجاعت بر روی نیمکت میخکوب شدند تا آقای گل جهان! رکوردشکنی کند. به هر حال بازی اول را در حالی باختیم که مکزیک یکی از بدترین بازی‌های چند ساله اخیر خود مخصوصاً در نیمه اول را به معرض نمایش گذاشت و سخن آخر، کاش کمی شجاع‌تر بودیم چون بسیار شنیده‌ایم ترسوها تنها یک بار نمی‌میرند!

    "پرویز مظلومی": می‌توانستیم مکزیک را شکست دهیم

    تهران، خبرگزاری جمهوری اسلامی ‪۸۵/۰۳/۲۱‬

    داخلی. ورزشی. فوتبال. جام جهانی
    پیشکسوت فوتبال ایران معتقد است که تیم ملی فوتبال کشورمان در دیدار مقابل مکزیک توان شکست دادن این تیم را داشت.

    "پرویز مظلومی" یکشنبه‌شب پس از پایان دیدار تیم‌های ملی ایران و مکزیک که با نتیجه ‪ ۳‬بر یک به سود تیم مکزیک به پایان رسید در گفت وگو با خبرنگار ایرنا اظهار داشت: تیم ایران در نیمه اول بازی بسیار خوبی انجام داد و حتی می‌توانست در همان نیمه با پیروزی به رختکن برود.

    وی گفت: اگر همان روش بازی نیمه اول ادامه پیاده می‌کرد، ما می‌توانستیم مکزیک را شکست دهیم. چرا که این تیم به هیچ وجه در حد و اندازه یک تیم درجه اول جهان نبود.

    این کارشناس فوتبال در خصوص دلایل شکست تیم ایران مقابل مکزیک گفت:
    در نیمه دوم که نیمه مربیان است، تیم ملی نتوانست با همان صلابت نیمه اول وارد زمین شود و با رفتن به لاک دفاعی عملا یک نیمه زمین در اختیار مکزیکی- ها قرار گرفت.

    مکزیکی‌ها از این فرصت استفاده کردند و آنقدر به تیم ایران فشار آوردند که بازیکنان ما را مجبور به اشتباه کردند. آنها از همین اشتباهات کوچک نیز استفاده کرده و با به ثمر رساندن یک گل، شیرازه تیم ایران را بر هم زدند.

    وی ادامه داد: به هر حال این دیدار تمام شده و باید روحیه تخریب شده بازیکنان ایران را برای دو بازی آینده ترمیم کنیم.

    مظلومی گفت: نقد عملکردها باید برای زمان بازگشت تیم ملی به ایران گذاشته شود و در این فرصت باقی مانده تا زمان دیدار با پرتغال به بازسازی روحیه تخریب شده بازیکنان پرداخت.

    وی گفت: امیدوارم کادر فنی و بازیکنان تیم ملی با درس گرفتن از اشتباهات این دیدار، بازی قابل قبول تری در دو دیدار باقی مانده خود در مسابقات جام جهانی ‪ ۲۰۰۶‬آلمان داشته باشند.


    نظرات شما ()

    <      1   2      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ